افسردگی در نوجوانان
«احساس میکنم که خیلی بیکس هستم»، « همه از من متنفرند» من حتی خودم هم از خودم متنفرم . چگونه میتوانم از این چاه نکبت خلاص شوم» «نمیتوانم درس بخوانم» « من هیچ دوستی ندارم»
آیا این جملات آشناست؟ آیا نظیر چنین جملاتی را از زبان نوجوان خود شنیدهاید؟ افسردگی در بین نوجوانان بیشتر از آنچه قبلاً فکر میکردند، رایج است. نوجوانی که بنظر گوشهگیر و تنها میرسد،
در بیشتر موارد درگیر یک دوره حل مسئله است. در حالیکه برای برخی دیگر یک مشکل جدی تر است که حتی در مواردی میتواند منجر به خودکشی شود.
نوجوانان افسرده احساس غمگینی میکنند و ممکن است این حالت را بعنوان احساس بیکسی استنباط نمایند. معمولاً اینگونه نوجوانان در ارتباطات خود با خانواده و دوستان راحت نیستند.
آنها اغلب توانایی تمرکز حواس ضعیفی دارند، در شروع عمل و اقدامات خودانگیخته بینهایت مشکل دارند، تغییرات قابل توجهی در نحوه تفکر و رفتار آنها مشاهده میشود،
اغلب اوقات در طول شب با اختلالات خواب مواجهند و تغییراتی در الگوهای غذاخوردن آنها مشاهده میشود، ممکن است احساس شدید خستگی کنند، انگار خود را بزور حرکت میدهند یا برعکس
برخی از آنان بسیار پرانرژی هستند، ممکن است احساس گناه یا بیارزشی کنند. نوجوانی که مبتلا به بیماری افسردگی است، اگر کمکی که به آن نیاز دارد دریافت نکند، ممکن است اقدام به خودکشی نماید.
بطور عادی نوجوانان وقتی که غمگین باشند درباره غمشان شکایت یا صحبت میکنند و سعی میکنند که برای رفع آن کاری کنند. بطور کلی افراد در نوجوانی از والدینشان دور میشوند و بیشتر با
همسالان خود تماس و ارتباط برقرار میکنند. تفاوت بین غم معمولی نوجوانان و افسردگی بستگی به مدت زمان، شدت و میزان انحراف خلق از خلق و رفتار معمول نوجوان دارد.
نوجوانان به دلایل مختلف غمگین میشوند. نوجوانانی که بطور ممتد تحت فشار روانی هستند، افسرده میشوند و این موارد بیشتر در خانوادههایی اتفاق میافتد که مورد مشابهی در بین اعضای خانواده از افسردگی وجود داشته است.